شد آنچه شد

ساخت وبلاگ
تف تو مرام بی مرام جماعت

تف تو مرام کسی که حرفش یکی نیست و مردما با حرفش بازی میده

ماکه بیخیال شدیم ولی فراموش نمیکنیم

زد زیاد

شد آنچه شد...
ما را در سایت شد آنچه شد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bsalarkarbala216 بازدید : 19 تاريخ : دوشنبه 6 دی 1395 ساعت: 8:35

آب می خواهم، سرابم می دهند،عشق می ورزم عذابم می دهندخنجری بر قلب بیمارم زدند،بی گناهی بودم و دارم زدندخود نمیدانم کجا رفتم به خواب،از چه بیدارم نکردی آفتاب؟؟دشنه ای نامرد بر پشتم نشست،از غم نامردمی پشتم شکستسنگ را بستند و سگ آزاد شد،يک شبه بيداد آمد داد شدعشق آخر تيشه زد بر ريشه ام،تيشه زد بر ريشه ی انديشه امعشق اگر اينست مرتد می شوم،خوب اگر اينست من بد می شومبعد از اين با بی کسی خو می کنم،هر چه در دل داشتم رو می کنمبت پرستم،بت پرستی کار ماست،چشم مستی تحفه ی بازار ماستدرد می بارد چو لب تر می کنم،طالعم شوم است باور می کنممن که با دريا تلاطم کرده ام،راه دريا را چرا گم کرده ام؟؟؟قفل غم بر درب سلولم مزن!،من خودم خوشباورم گولم مزن!من نمی گويم که خاموشم مکن،من نمی گويم فراموشم مکنمن نمي گويم که با من يار باش،من نمی گويم مرا غم خوار باشمن نمی گويم،دگر گفتن بس است،گفتن اما هيچ نشنفتن بس استروزگارت باد شيرين! شاد باش،دست کم يک شب تو هم فرهاد باشآه! در شهر شما ياری نبود،قصه هايم را خريداری نبود!!!وای! رسم شهرتان بيداد بود،شهرتان از خون ما آباد بوداز درو ديوارتان خون می چکد،خون من،فرهاد،مجنون می شد آنچه شد...ادامه مطلب
ما را در سایت شد آنچه شد دنبال می کنید

برچسب : خوب اگر اینست من بد میشوم, نویسنده : bsalarkarbala216 بازدید : 37 تاريخ : سه شنبه 9 آذر 1395 ساعت: 22:04

آخه خدا جون! قربون بزرگیت،وفای سگ به چه کارمون میاد؟!

یه فکری به حال آدمات میکردی!

شد آنچه شد...
ما را در سایت شد آنچه شد دنبال می کنید

برچسب : ii thessalonians,ii thessalonians 2,ii thessalonians 3, نویسنده : bsalarkarbala216 بازدید : 48 تاريخ : سه شنبه 9 آذر 1395 ساعت: 22:04

خفه شووو هی نامزد دارم نامزد دارم بدبخت بیچاره همین جامزدت فردا ببینه پول نداری عین سگ محلت نمیذاره ماشین زیر پایه یه خر پولا میبینه آب از لب و لوچش آویزون میشه همه چی یادش میره همه چی "یکی از دیالوگ های فیلم خط ویژه" نه.اونی که ما بهش دل دادیم اینجوری نبود.نه اینجوری نبود و نیست گفته بودم عوض میشم.ولی نه.انگار نه که چی بشه؟ ارزش نداره که واسه این روزگار خودتا خراب کنی حالا هربلایی میخواد سرت بیاد مهم نیست مهم عهدیه که با معشوقت بستی گرچه تو خیالش نیستی گرچه فراموشت کرده گرچه زده زیر حرفاش شرطاش و... مهم نیست من زیر حرفم نمیزنم من قسم خوردم با کسی غیر تو ازدواج نکنم و نمیکنم حالا چه اون بیاد چه نیاد چه بشه چه نشه چه اوضاعم بهتربشه چه بدتر حتی خیلی بدتر من زیرش نمیزنم این زجر و این اشکا را نگه میدارم ولی زیرش نمیزنم نه من پای حرفم میمونم میدونی چرا؟ چون اگه بخوای هرنامردی ای که هرکس در حقت میکنه در حق بقیه بکنی میشی کلکسیون بدی و نامردی بقیه اونوقت میشی عصاره نامردی بقیه من این نمیشم بدی را با خوبی جواب میدم.حتی به قیمت اشک و زجر هرشب.تاآخر عمر چه امروز آخر عمرم باشه چه هزارسال دیگه زیر شد آنچه شد...ادامه مطلب
ما را در سایت شد آنچه شد دنبال می کنید

برچسب : انگار نه انگار که نگاری داشتم,انگار نه انگار منصور,انگار نه انگار, نویسنده : bsalarkarbala216 بازدید : 50 تاريخ : سه شنبه 9 آذر 1395 ساعت: 22:04

هرچی زور میزنم جلو خنده هاما بگیرم نمیشه.خخخ کل خوابگاه داد میزنن چته...بگیر بخوااااب.خخخ به این فکر میکردم که مثلا سر یکی را بکنی زیر آب بعد بگی نمیخوام بکشمتاااا ولی برو زیر آب یا مثلا یه چاقو برداری بزنی تو سینه یکی.درست وسط سینش.اونجا که قلبشه.اره همونجا.بعد فشار بدی که از پشتت بیاد بیرون بعد تو چشماش نگاه کنی بگی نمیخوام دردت بیاداااا ولی بزار یکم دیگه چاقو را بچرخونم خخخ یا مثلا ... خخخخ یا مثلا یکی عاشقت باشه و جز تو کسی را نداشته باشه بعد بگی نمیخوام بهم بریزمتاااا ولی محاله.خخخ یا مثلا بمیری برای یکی بعد بهت بگه نمیخوای اذیت بشی هاااا ولی تو پسری پس آشغالی.... خخخ شد آنچه شد...ادامه مطلب
ما را در سایت شد آنچه شد دنبال می کنید

برچسب : حکایت مادر,حکایت ما آدما حکایت کفشاییه,حکایت ما ادمها, نویسنده : bsalarkarbala216 بازدید : 43 تاريخ : سه شنبه 9 آذر 1395 ساعت: 22:04

  ✅ با لباس‌های کردی، کنار جاده ایستاده بودیم.حاج احمد مراقب اوضاع جاده بود که یک ماشین نزدیک شد.با دست اشاره‌ای کردیم و جلو رفتیم. نزدیک که شدیم دیدم دو نفر از افراد کومله درون ماشین نشسته‌اند. آن دو نفر هم به خیال اینکه ما از نیروهای خودشان هستیم،نگه داشتند تا سوارشویم.سوار که شدیم با زبان کردی سلام‌وعلیک کردیم و ماشین راه افتاد.از آنجایی که زبان کردی بلد بودم،شروع به صحبت کردم. پرسیدم :«چه خبر از نیروهایی که تازه از سپاه تهران آمده‌اند؟ کاری هستند یا نه؟ می‌شود به آن‌ها ضربه زد؟»حرف‌هایم تمام نشده بود که یکی از آن‌ها با ناله گفت:«چه بگویم؟ میان این‌ها که تازه از تهران آمده‌اند یک آدم پدر ما را در آورده. از موقعی که آمده اینجا تمام کار و کاسبی ما کساد شده. این آدم به تمام کمین‌های ما ضد کمین می‌زند عملیات‌هایش هم خانمان سـوزه،اسمش «احمد متوسلیانِ»!نگاهی به حاج‌احمد انداختم.ساکت نشسته بود وهیچ نمی‌گفت.به سرعت اسلحه را بیرون کشیـدم و پشت سر یکی‌شان گرفتم.رو به یکی از کردها گفتم: «حاج احمد را ببینی می‌شناسی؟مرد گفت: « قیافه‌اش را ندیدم.ولی می‌دانم که خیلی جدی است»با خنده نگاهی به حاج اح شد آنچه شد...ادامه مطلب
ما را در سایت شد آنچه شد دنبال می کنید

برچسب : حاج احمد واعظی,حاج احمد,حاج احمد دلجو, نویسنده : bsalarkarbala216 بازدید : 64 تاريخ : سه شنبه 9 آذر 1395 ساعت: 22:04

برف هم نمیاد یکم آدم بسازیم

شد آنچه شد...
ما را در سایت شد آنچه شد دنبال می کنید

برچسب : برف چت,برف موزیک,برف, نویسنده : bsalarkarbala216 بازدید : 39 تاريخ : سه شنبه 9 آذر 1395 ساعت: 22:04

در سنگی را می زنم . - منم , اجازه ورود بده , می خواهم به درونت داخل شوم , و دوروبررا نگاه کنم, تورا مثل هوا نفس بکشم.   - برو-سنگ می گوید.- من کاملا بسته هستم. حتا اگر تکه تکه شویم باز بسته خواهیم ماند. حتا اگر به شکل ماسه درآییم هیچ کس را به خود راه نمی دهیم   در سنگی را می زنم.- منم , اجازه ورود بده . صرفا از روی کنجکاوی آمده ام کنجکاوی ای که تنها فرصت اش زندگی ست. می خواهم نگاهی به قصرت بیندازم, وبعد, از یک برگ و یک قطره ی آب هم دیدن کنم . برای این همه کار زمان کم آوردم. میرایی من باید تورا متاثر می کرد.   - من از جنس سنگم –سنگ می گوید- و ضروری ست که جدیت را حفظ کنم . از این جا برو. من فاقد عضلات خندیدنم.   در سنگی را می زنم . - منم  اجازه ورود بده . شنیده ام که در تو اتاق هایی بزرگ و خالی هست , اتاق هایی از نظر پنهان مانده با زیبایی هایی بی مصرف, مسکوت , بی طنین گام های کسی. قبول کن که خودت چیزی از آن نمی دانی .   - اتاق هایی بزرگ و خالی –سنگ می گوید- اما در آن ها جایی وجود ندارد. زیبا, شاید,  اما خارج از حواس ناقص تو. می توانی مرا بشناسی, اما هرگز مرا تجربه نخواهی کرد. همه ی سطح شد آنچه شد...ادامه مطلب
ما را در سایت شد آنچه شد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bsalarkarbala216 بازدید : 23 تاريخ : جمعه 21 آبان 1395 ساعت: 4:31

یا مده مرا، وعده وفا، راز خود نگه دار

یا به روی من، خنده‌ها بزن، قلب من بدست آر

شد آنچه شد...
ما را در سایت شد آنچه شد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bsalarkarbala216 بازدید : 24 تاريخ : سه شنبه 18 آبان 1395 ساعت: 7:38

تا نیست نگردی ره هستت ندهند    این مرتبه با همت پستت ندهند   چون شمع قرار سوختن گر ندهی   سر رشته روشنی بدستت ندهند   شد آنچه شد...ادامه مطلب
ما را در سایت شد آنچه شد دنبال می کنید

برچسب : شیخ بهایی,شیخ بهایی شمالی,شیخ بهایی تهران,شیخ بهایی فال,شیخ بهایی دانشگاه,شیخ بهایی اشعار,شیخ بهایی زندگی نامه,شیخ بهایی فال ازدواج,شیخ بهایی جشنواره,شیخ بهایی و امام رضا, نویسنده : bsalarkarbala216 بازدید : 30 تاريخ : يکشنبه 16 آبان 1395 ساعت: 22:15